و بهارا
نست....
باد می آید
پرده های توری آویخته بر
پنجره درباد می لرزند
وبهارانست.
درمیان کلبه روشن
بستری پاکیزه و خوشبوی
روی میز چوبی کوچک
جامی ازآب زلال سرد
وکسی خفته ست بعد ازسالهای
سال درآرامشی آبی.
باران می آید
پرده های توری آویخته
برپنجره درباد می لرزند
وبهارانست وآن سوی دریچه
کلبه کوچک
لاله زارانست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر